به مناسبت برگشت ابدان شهدای منا


محسن عرب خالقی

بنا نبود تمتع به انتها برسد
مگر زخون به كف پایشان حنا برسد

قرار بود به گوش تمامی دنیا
صدای خنده ابلیس از منا برسد

قرار شد به تلافی داغ عام الفیل
از آسمان آهن،از زمین بلا برسد

قرار شد خبر انتقام از اسلام
به گوش لات و هبل از دل حرا برسد

قرار شد كه در این شاهكارِ آل سقوط
ز شرق احسنت،از غرب مرحبا برسد

آهای شرطه گربه صفت كنار بایست
كمی به ماهی در حوض هم هوا برسد

زیاد از سحره كار برنمی آید
بگو به فرعون موساد با عصا برسد

شكست كشتی انسانیت در این دریا
خدا كند دگر از راه ناخدا برسد

اگرچه عمق مصیبت زیاد هست ولی
قرار نیست كه مكه به كربلا برسد

. اگرچه حرمله ها راه آب را بستند
قرار نیست كه تیر از كمان رها برسد

اگر چه مانده روی خاك پیكر حجاج
قرار نیست سری روی نیزه ها برسد

قرار نیست برای مراسم تدفین
سری جدا برسد پیكری جدا برسد

سلام بر لب عطشان سیدالشهدا
خدا كند كه به گوشش سلام ما برسد

**

صدای أشهد أن علی ولی الله
به زودی از دل كعبه به گوش ما برسد



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی

برچسب‌ها: به مناسبت برگشت ابدان شهدای منا
[ 15 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

جنایت آل سعود در حادثه منی


سید مجتبی شجاع

لعنت به دل هواپرستت باشد
فردا بخدا روز شکستت باشد

ما ایل و تبار حضرت فیروزیم
"گفتیم فقط حساب دستت باشد"


*****************************

محمد صمیمی

سینه ی سرخ سرزمین منا
مملو از آیه های قرآن بود
بهر این هجرت غریبانه
بهترین روز، عید قربان بود

جان سپردند تا به چشم جهان
جلوه ی حق چنین زلال شود
عشق بالا گرفت و باعث شد
خون این حاجیان حلال شود

مدعی ها خموش و برلبشان
دست شیطان زده ست مهرسکوت
تا ابد چشم آل شیطان کور
سرزمین منا شده ملکوت

داغداریم و پیشگاه خدا
می بریم این غم و شکایت را
روزی آید که می بریم از حج
دست این قوم بی کفایت را

اذن حق بود پاسخ لبیک
تا قدم روی عرش بگذارند
رخت احرام بود و دیگر هیچ
زائران خدا سبک بارند

ازدحام و حرارت گرما
روضه ها را نشانمان دادند
آب بود و به کامشان نرسید
بالب خشک ،تشنه جان دادند

جان عالم فدای اوکه از آب
بین دو نهر آب شد محروم
السلام علیک یا عطشان
السلام علیک یا مظلوم

پیکری روی خاک کرببلا
بین گودال ماند روی زمین
بی کفن بود وبی کفن هم ماند
کعبه ی پاره پاره ی خونین



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی

برچسب‌ها: جنایت آل سعود در حادثه منی
[ 15 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

به یاد قاری پرپرشده قرآن در حادثه منا، محسن حاجی حسنی کارگر

قاسم صرافان

از همون اولشم اهل سفر
از همون اولشم رها بودی
از همون اولشم کبوترِ
صحن و گنبد امام رضا بودی 

حتی مرگم نتونست که خنده رو
از رو لبهای قشنگت بگیره
با لب تشنه، توو صحرای منا
جون دادی، الهی مادر بمیره

بیا اینبار واسه ی این دل تنگ
واسه ی این چشای ابری بخون
بیا ای قاری خوش صدای من
واسه مادر آیه ی صبری بخون

چرا ساکتی؟ بخون تا با صدات
تا خدا، تا آسمونا بپرم
کی تونست اینجوری پرپرت کنه؟
از نفس کی تورو انداخت پسرم؟

هاجرم، هاجر بی قراری که،
دیگه اسماعیلشو نمی بینه
محسنم! دیگه چطوری گوش بدم
بعد تو به روضه های مدینه

ما فقط روضه ها رو شنیدیم و
تو خودت توو قلب ماجرا بودی
شنیدم که راهو بستن روی تو،
شنیدم که زیر دست و پا بودی

یوسفم! گرگایی داره اونورا
که نشستن به کمین پیرهنت
گل من! دینه اونا، کینه شونه
نقشه ها دارن برای چیدنت

با شهادتِ میون غربتت
یه نهیب به غیرت ماها زدی
میدونم با نفسای آخرت
مهدی فاطمه رو صدا زدی



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی

برچسب‌ها: به یاد قاری پرپرشده قرآن در حادثه منا، محسن حاجی حسنی کارگر
[ 15 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بازگشت شهدای فاجعه منا


وضو گرفته‌ام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زده‌ام تا که از منا بنویسم

به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز مانده‌ها بسرایم؟ ز رفته‌ها بنویسم؟

نه عمر نوح نه برگ درخت‌های جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟

مصیبت عطش و میهمان کشی و ستم را
سه مرثیه‌ست که باید جدا جدا بنویسم

چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگ‌ها بنویسم

چگونگه قصه‌ی مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم

منا که برف نمی‌آید این سپیدی مرگ است
چسان زمرگ رفیقان با صفا بنویسم؟

خبر زتشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم

نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزه‌ها بنویسم

نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز ناله‌ی زنجیر و زخم پا بنویسم

به روضه‌خوان محل گفته‌ام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی… من از منا بنویسم ….

حامد عسکری



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی

برچسب‌ها: بازگشت شهدای فاجعه منا
[ 15 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

جنایات آل سعود در منی

خدا کند نشوم هم کلام بعضی ها
که لعنت است جواب سلام بعضی ها

اگر چه خادم بیت اله اند اما هست
به سوی کفر قعود و قیام بعضی ها

به طرز خوردن شام و شراب مربوط است
اصول و فقه وحرام و حلال بعضی ها

تمام فتنه عالم به دست این آل است
که هست در کف شیطان لجام بعضی ها

خدا گواست ز فعل حرام روئیده
تمام نطفه و لحم و عظام بعضی ها

شده تمام جنایات مصر و سوریه
به نام شیعه و سنی، به کام بعضی ها

ز خون شیعه پاراچنار تا بحرین
اضافه کن همه بر اتهام بعضی ها

هرآنکه در صدد اختلاف افکنی است
یکی است منطق او با کلام بعضی ها

جوان شیعه اگر با بصیرتی نکند
بعید نیست بیفتد به دام بعضی ها

نظر به آیه «بَل هُم أضَل» کن و بنگر
خدا چه گفته به وصف مقام بعضی ها

شبیه عاقبت موج و صخره نزدیک است
سقوط سلطنت و انهدام بعضی ها

خدا کند که بیاید امام غائب ما
به هم زند ز پی و بن نظام بعضی ها

به این دلیل نکردم به نامشان تصریح
که داشت مشکل تطهیر نام بعضی ها

یاسر رحمانی

************************

 فاطمه‌ نانی‌زاد


یمن و شام و جنگ و خونریزی
دلت آقا گرفته بود امسال

می‌رسی کی سوار جادهٔ عشق!؟!
نرسیده زمان استهلال!؟!؟

خیمه خیمه‌ به جست‌وجو بودند
که ببینند روی ماهت را

آرزوی دل همه این بودِ
بوسه باران کنند راهت را

روضه خوان خیمه را به وجد آورد
روضهٔ مشک و دست سقا بود

در زلالیِ اشک حاجی‌ها
جلوات حسین پیدا بود

آه حاجیِ حج نیمه تمام...
عید قربان کجا و عاشورا

جبل الرحمه...، خاطرات حسین
درد و دل‌های سید الشهدا

عرفات و دعا و زمزمه‌ها
جان به قربان کام‌ عطشانت

«و فدیناه...»، روضه شد جان سوز
بدن چاک چاک و عریانت...

عید قربان رسید و تشنه لبان
عید قربان‌شان قیامت شد

در طلوعی که آرزو کردند
قسمت عده‌ای شهادت شد

لیلهٔ قدرشان چگونه گذشت!؟!
که‌ محبت خرید آنها را

پس رقم زد که حج شان مقبول
و چنین برگزید آنها را

چه قدر بغض در گلوشان بود
حاجیانی که تا منا رفتند

آه تقدیر عده‌ای این شد
از منا سوی کربلا رفتند

حرم امن و حرف ناامنی
موسم حج و کاروان در راه

آل فتنه دوباره صف بسته
با یزید زمانه شد همراه...


************************

سید هاشم وفایی

جماعتی که ره آفتاب می بندند
هنوز هم به رخ خود نقاب می بندند

به پای محکمۀ عدل با هزاران جرم
لبان خویش به روی جواب می بندند

به پشت سنگراسلام اهل نیرنگند
برای حیله رهی از سراب می بندند

چه غافلند به دنیا تمام طایفه ای
که دل به خانۀ سست حباب می بندند

برای کشتن اولاد او علم شده اند
اگرکه دست علی را طناب می بندند

نخوانده اند زهجده ورق اگر سطری
ولی به دست جهالت کتاب می بندند

به خون محسن زهرا نوشته شد این قوم
به روی غنچۀ ششماهه آب می بندند

به شوق ریختن خون پاک ثارلله
به روی دست شقاوت خضاب می بندند

**
کجاست منتقم  کربلا،که یارانش
کمر به یاری این انقلاب می بندند

************************

قاسم نعمتی

آتش کینه شعله ها دارد
در دل سر سپرده های یهود
لعنت حق به هرچه وهابی
لعنت فاطمه به آل سعود

عرضه داریم حجکم مقبول
با شماها منا منا شده است
خونتان نذر کاروانی که
راهی دشت کربلا شده است

ای کسانی که دیده بر راهید
مثل ام البنین شدید شما
برنگشتند حاجیان او
همه بی سر شدند کرببلا

معرفت را تمام کرده فقط
غرق در شور و شین گریه کنید
چون که مادر ندارد این آقا
همه یاد حسین گریه کنید

پیکر کشته هایتان سالم
غسل داده و با کفن آید
چند وقت دگر ولی زینب
همره پاره پیرهن آید

ناله زد آه یا رسول الله
از همه هستی ام همین مانده
دیدمش بی سر و بدون کفن
ته گودال بر زمین مانده

************************


علی رضا قزوه

کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد

مهربانا! یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد

«خون نمی خوابد» چنین گفتند رندان پیش از این
کیست می خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟

نغمه اش در عین کثرت، جوش وحدت می زند
هرکه از مجموع آن زلف پریشان بگذرد

پرده ی عشّاق، حاشا بی ترنّم گل کند
شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد

وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد

خون سهراب و سیاوش سنگ فرش کوچه هاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد

کاشکی این روز ها بر ما نمی آمد فرود
حسرت این روز ها بر ما فراوان بگذرد

کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد
کاش می شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد

حال و روز عاشقان امروز بارانی تر است
نازنینا! اندکی بنشین که باران بگذرد

از شراب مشرق توحید خواهد مست شد
گر نسیمِ هند، از خاک خراسان بگذرد

************************

محمود ژولیده

یاران ،سبکباران، چه زیبا پر گرفتند
خوش در کف اخلاص جان و سر گرفتند

آنانکه تن را ،همره جان میکشاندند
با پای سر خود را به مسلخ میرساندند

با جان و دل، چون رو به قربانگاه کردند
خود را همه ،قربانیِ الله کردند

مَحرم شدند و مُحرم مقصود ماندند
در حالت سجده بر آن مسجود ماندند

حج را ، چه ابراهیمیان آوازه دادند
حجاج بیت الله، درسی تازه دادند

یاد شهیدان را دوباره زنده کردند
خود را فدای امتی رزمنده کردند

این جان سپردن ها به ما پیغامی آورد
امواجی از بیداری اسلامی آورد

شد مفتضح آل سعود، آماده باشید
تا رفتن قوم یهود، آماده باشید

جرثومه کفار اینک رفتنی شد
تابوی استکبار بی شک مردنی شد

هر جا که هر دولت درافتد با ولایت
ضرب المثل گردد در عالم، بی کفایت

مُشت ابوسفیانِ استکبار وا شد
آمال دُور مشرکین باد هوا شد

ما با بنی مروان و مرهب در ستیزیم
با دشمنان دین و مذهب در ستیزیم

ما بولهب های زمان را میشناسیم
شیطان پرستان جهان را میشناسیم

ما کاخ های شیشه ای را رَد گرفتیم
رَد سران مشرک و مرتد گرفتیم

امروز با دشمن ،مسلمان آشنا شد
سرتاسر جغرافیای دین، منا شد

امروز مسلخ از یمن، تا قلب شام است
از بیت مَقدَس ،تا دل بیت الحرام است

این فتنه ها پرورده قوم یهودند
بازیگر این فتنه ها آل سعودند

اهل بصیرت بعد از این آماده تر شد
این امت آزاده بس آزاده تر شد

نسلی که خود را با شهادت روبرو دید
راه شهید کربلا را پیش رو دید

ما کربلا را کعبه دل میشماریم
شش گوشه را چون قبله دل میشماریم

پشت سر رهبر، نماز آنجا گذاریم
پا در رکاب مهدی زهرا گذاریم



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی
[ 6 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نامه ای برای همسر شهیدم

نفیسه سادات موسوی  که همسرش در منا به شهادت رسیده
 این شعر را  سروده و به«همسران جامانده‌ی حاجی‌های شهید» تقدیم کرده است


چمدان را که جمع می‌کردیم،
هرکسی یک نفس دعا می‌خواست

پسرت عاقبت به خیر شدن
دخترت اذن کربلا می‌خواست...

اسم‌ها را نوشته بودی تا،
هییچ قولی ز خاطرت نرود

مرد همسایه شیمیایی بود،
همسرش وعده‌ی شفا می‌خواست!

من که این سال‌ها قدم به قدم،
پا به پای تو زندگی کردم

در خیالم دمی نمی‌گنجید،
دل بی طاقتت چه‌ها می‌خواست...

تو شهادت مقدرت بوده،
گرچه از جنگ زنده برگشتی

ملک الموت از همان اول،
قبض روح تو را مِنا می‌خواست!

عصر روز گذشته در عرفات،
در مناجات عاشقانه‌ی خود

تو چه گفتی که من عقب ماندم؟؟
که خدا هم فقط تو را می‌خواست؟!!!

ما دوتن هر دو همقدم بودیم،
لحظه لحظه کنار هم بودیم

کاش با هم عروج می‌کردیم،
کاش می‌شد...
اگر
خدا
می‌خواست...



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی
[ 6 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نامه ای برای پدر

سیدامیرحسین میرحسینی
برای پدرم که  امسال حاجی شد و رفت


بعد یك عمر منتظر ماندن
اسم بابا در امده امسال
شادی از چشمهاش معلوم است
همه یِ خانه سر خوش و خوشحال

یازده سال ِ منتظر مانده
زائر خانه ی خدا بشود
یازده سالِ گریه میكرده
راهیِ مروه و صفا بشود

وقت رفتن برای بدرقه اش
همه تا پای كاروان رفتیم
زیر قرآن كمی تبسم كرد
گفت نامهربان ،گران ،رفتیم

هركسی حاجتی به او میگفت
بچه ام را دعا بكن حاجی
مادرم مدتیست بیمار است
جای ماهم صفا بكن حاجی

در مدینه بقیع یادم باش
هر كسی داشت خرده حاجاتی
خواهر كوچكم صدایش زد
یك لباس عروس و سوغاتی

رفت بابا سوار ماشین شد
بغض مادر كه ناگهان تركید
گفت باگریه و دعایی خواند
به سلامت برید و برگردید

تِِلِفن زد پدر به او گفتم
ریسه های حیاط را بستم
كار دارد هنوز كوچه ولی
سخت دلتنگ و منتظر هستم

گفت مُحرم شدیم در شجره
حس وحالش شده است معراجی
گفت باید كچل شوم پسرم
بعد ازین ها به من بگو حاجی

خواهرت هر چه گفته بود آنجا
همه را یك به یك خریدم من
راستی، ساعتی كه تو گفتی
هر چه گشتم ولی ندیدم من

گفت چونكه مدینه اولیٓ است
قبل عید غدیر میآید
كارها را عقب نَیٓندازم
به خیالی كه دیر میآید

تِلِفن قطع شد وٓ ما هر روز
از رسانه پی خبر بودیم
گاه مشعر و گاه هم عرفات
چشم گردان، پیِ پدر بودیم

روز قربان حدود ساعت ده
خبری زود  حرف مردم شد
كشته های زیاد در عرفات
عید در كام مادرم گم شد

زنگ خانه مدام هی میزد
خبر از مكه و منا دارید؟
پدر آیا سلامت و خوب است؟
صدقه هم كنار بُگذارید

خواهر كوچكم نمیفهمید
مادرم منحنی و خم شده بود
انتظار و سكوتِ نافرجام
خانه یكسر تمام غم شده بود

اسمها را دوباره میخواندیم
دارد آمار میرود بالا
صد و ده _نه  دویست _نه  سیصد
ناگهان اسمی آشنا حالا
 
مادر از حال رفته غش كرده
چند زن دور او به دلداری
خواهرم كوچك است دق نكند
پس كجایی پدر بیا یاری

صوت قرآن  صدای الرحمان
راه را طی نكرده  برگشتیم
خواب هستم و یا كه بیدارم
چقدر زود بی پدر گشتیم

گفته بودی كه زود میآیی
قول دادی درست قبل غدیر
پای قولت چرا نماندی پس
حق بده پس اگر شدم دلگیر

داده بودم برات بنویسند
روی یك پرچم بلندِ سه رنگ
پدرم حجُ وسعی تو مقبول
وٓكنارش دوبیت شعر قشنگ

چقدر نقشه بود توی سرم
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندی برات سر ببریم
یك عرق چین به رنگ پیروهنت

كارتهایی كه نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگویم به دخترت بابا
نه ، نمانده براش صبر و قرار

چه كسی میدهد به او پاسخ
گونه ای كه به او زیان نرسد
كاش ساكی كه پر ز سوغاتی است
هرگز اینجا به دستمان نرسد

چِقٓدٓر زود دیر شد بابا
خستگی مانده است تویِ تنم
از سفر قبل امدن باید
ریسه ها را یكی یكی بِكَنَم

راستی گوییا اجل نگُذاشت
سر خود را كچل كنی بزنی
گفته بودی بگویمت حاجی
حاج بابای مهربان منی



موضوعات مرتبط: جنایت آل سعود در منی
[ 6 / 7 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد